وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

حمایت از فروشندگان

سلام به همه دوستانی که هنوز وبلاگ رو فراموش نکردن و با بوی عطرا مختلف وبلاگ مون رو خوش بو کردن از اینکه یه مدت نبودم عذر میخوام

امروز می خوام درباره  حمایت از فروشندگان صحبت کنم واگر اجازه بدید در این موردم می خوام مثالی بزنم.

همیشه مابه عنوان یه خریدار توقع دارم وقتی وارد مغازه یاشرکتی میشیم حسابی مارو تحویل بگیرند وبه اصطلاح فرش قرمز زیر پامون پهن کنند و اصلا شرایط فروشنده رو درک نمی کنیم وتازه بعضی از خریدارن فکر میکنند اربابند وفروشنده زیر دست شون و هرچی می خوان باید در همون لحظه در اختیارشون قرار بگیره وگرنه...

حالا بریم سراغ مثالم:

یک روز که من تو بخش فنی شرکت بودم برای گرفتن چندتا CD خام رفتم بخش فروش و دیدم سر همکارم شدید شلوغه  یه آقایی هم با لحن خشنی داره با همکارم صحبت ومیکنه همکار منم چون می خواست جلو بقیه کم نیاره جوابش میداد اول قصد نداشتم دخالت کنم اما دیدم کارداره بالا میگره به همکارم گفتم چی شده؟هنوز میخواست جواب بده که اون آقا زودتر گفت: که این فروشندتون به من بی احترامی کرده. منم دیدم سر آقا فرشندمون خیلی شلوغه بهش گفتم:تو به کارت برس من با این آقا صحبت می کنم. بردمش یه گوشه ای گفتم:آقا بنده در خدمتتون هستم چی شده این دوست ما به شما چه بی احترامی کرده؟اون بنده خداهم گفت:خیلی وقت وارد مغازه شدم اما هنوز اون چیزی که می خواستم نتونستم بخرم چون همکارتون جواب من اصلا نمیده.من بهش گفتم :دقیقاچه قدر معطل شدی و اصلا همکار من وقت داشته به شما جواب بده یا نه وحالااگه از روی بی حوصلهگی به شما جواب داداه باشه یا این طور که خودتون میگفتین به شما بی احترامی کرده باشه قضیه اش فرق میکنه و باید جلو همه مشتریا از شما عذر خواهی کنه فقط خواهشا وجدان تون رو قاضی کنیدو جواب بدید. اون بنده خدا سرشو انداخت پایین و یه چند لحظه ای فکر کردو یکم سبک سنگین کرد بعدبا لحنی که پر از پشیمونی بودگفت:بریم پیش همکارتون باهاش کار دارم  بعد رفتیم پیش همکارم اونم اتفاقا سرش خلوتتر شده بود همکارم آروم به من گفت چی شد؟من شونه هامو انداختم بالا گفتم: نمیدونم با تو کار داره ،خریدار محترم آمد جلو روی همکار من بوسید وجلوی همه ازش عذر خواهی کرد فروشنده محترم ما هم  متقابلا ازجناب خریدار عذر خواهی کرد بعدم من کارشو راه اندختم و اون بندخدا از من تشکر کرد و رفت بعدش همکارم ازم پرسید که چی بهش گفتی که آروم شد؟من بهش جواب دادم:چیزی نگفتم فقط یکم وجدانشو قلقلک دادم وادامه دادم بهتر به مشتری احترام بگذاری وتوی همچین مواقعی سعی کنی مشتری تو به صبر دعوت کنی آرومش کنی . بعدم من CDهامو برداشتم و رفتم سر کارم.

البته من امیدوارم این قدر که به مشتری مداری پرداخته میشه ومابهش پرداختیم (که البته حمل بر بی ارزش بودن این قضیه نباشه)،یکم هم فرهنگ برخورد با فروشنده ها هم رواج پیداکنه واعتقاد من اینکه دو طرف علاوه بر معامله که انجام میدهندبایدشأن همدیگر روحفظ کنند.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 13:32

سلام چه عجب ......؟؟؟؟
مطلبتون واقعا عین حقیقته و برای منم از این اتفاقا پیش اومده وقتی وارد یه فروشگاه میشم که خیلی سرش شلوغه اگه وقت داشته باشم سعی می کنم منتظر بمونم تا سر فروشنده خلوت بشه در غیر این صورت از مغازه میرم بیرون و کارای دیگم انجام میدم بعد از آخر سردوباره میرم تو اون فروشگاه ( اون بدبخت ها هم گناهی ندارن از بس که با انواع مشتری خوش حساب و بد حساب سرکله می زنن اعصابشون موقعی که مشتری زیاده بهم میریزه )

بهزادمنش دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:50

سلام
نمیدونم شما توی شرکتتون ؛در کدوم بخش فعالیت میکنید؛ولی توصیه میکنم بهتون با این طرز تفکر و نگرش به بخش فروش هم توجه کنید ؛امید آنکه موفق باشید

سلام
من توبخش فنی کار می کنم اماتجربه فروشم دارم ممنونم امیدوارم شما هم موفق باشد

مهسا دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:28

سلام عیدتون مبارک . باید شرکتتون خیلی بزرگ باشه ( بخش فروش. بخش نرم افزار و.......)
در ضمن شما بهتره یه مرکز مشاوره ای هم بزنید نه به اون عصبانیت (برای تعویض مانیتور......) و نه به این مهربونی ( ایجاد صلح و صفا بین بقیه ..........)

سلام عید شمام مبارک یه شرکت کامپیوتر چه بزرگ چه کوجیک باید بخش فنی و فروش داشته باشه امادر باره رفتارم خب تجربه یا اون وضیتی که نوش هستی خیلی تعیین کنندست و هیچ نضمینی وجود نداره توی دو تا وضعیت مشابه شما حتما یک عکس العمل نشون بدید

مرضیه سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:22

سلام
مطلبتون جالب بود باشه حتما به توصیه هاتون به عنوان یه خریدار عمل می کنیم .
گویا شما دراین شرکت نقش ناجی افسانه ای رو ایفا می کنید .

سلام
مرسی من تومطالب قبلیم گفته بودم که من یه پاآچار فرانسه ام دیگه

ریحانه صباغ طبسی چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:06

بابا شما دیگه کی هستین از کجا فهمیدین طرف قلقلکی؟
ولی خودمونیم ها وجدانا جملات تاثیر گذار و البته کاملی گفتین فکر کنم اگر یه کم فلفل نمکش کم و زیاد می شد قضیه به این شیرینی پیش نمی رفت.

دوست دارم برامون بگید اینکه از تجربه ها می نوسید و کلا مکتوب کردن کارهایی که گاهی انجام می دید و چیزهایی که درک می کنید چه تاثیرات مثبتی احتمالا برای شما یا نگاهتون به قضایا داشته؟

خوب این هم یه تجربه ی خوبی است که شما دارید و می تونید در اختیار ما بگذارید.

متشکرم
موفق و فروشنده باشید که فروشنده موفقی هستید.

سلام
من از قبیل این جور افراد رو زیاد قلقلک دادم براهمین حرفه ای شدم باهمون نگاه اول می فهمم قلقلکی اند ازتعریف تون ممنونم
با توجه به نوشته قبلیم واین نوشتم می تونید تغییر محسوسی رو تو رفتارم ببینید و در واقع این تجربه ست توی چنین مواردی باعث ارتقا رفتار شما نسبت به موارد قبلی مشابه می شه
منم از شما منشکرم موفق باشید

مرجان سالاری چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:51

سلام بر شما
مطلب خیلی جالبی نوشتید .
فکر میکنم اگر هم فروشنده و هم خریدار با منطق برخورد کنند دیگه مشکلی پیش نمیاد ولی به نظرمن فروشنده بیشتر باید هوای خریدار رو داشته باشه. استاد بزرگی در کلاس تحقیقات بازار میگفتند که ما به عنوان فروشنده باید به مشتری با دید ارباب رجوع نگاه کنیم و خودمونو یک درجه از او پایین تر فرض کنیم زیرا امروزه فروشنده قصد فروش محصول،احترام به مشتری و دلجویی از او را دارد برای فروش بیشتر وکسب سود بیشتر و همچنین جمع کردن بیشتر مشتری برای خودش(ومشتری به کسی میگن که حداقل برای بار دوم به فروشنده مراجعه میکند)
اما در قدیم قصد فروشنده فقط فروش محصول بود .
باتشکر

سلام
ممنونم منم بانظر تون موافقم اما فروشنده هم حرمتی داره که گاهی این حرمت نادیده گرفته می شه ومن گله من بیشتر به این خاطر بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد