وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

بیژن، پول آفرین ترین فروشنده ایرانی

 سلام به همه 

مصاحبه ای با بیژن پاکزاد صاحب برند  Bijan خوندم به نظرم آموزنده و خوندنی اومد گذاشتم تا شمام بخونید امیدوارم براتون جالب باشه.

 (البته یه کمی طولانیه ولی ارزش خوندن داره )  

 

 آیا تا به حال به این موضوع اندیشیده اید که انسان های فوق العاده پولدار روی زمین ، برای خرید لباس ، عطر ولوازم آرایشی به کدام مغازه می روند؟ منظور افرادی مانند " ملکه انگلیس " یا" سلطان برونئی "‌یا " پرنس چارلز" و " بیل گیتس " و امثالهم است ! به هر حال شاید تعداد پولدارهای روی زمین بسیار کمتر از انسان های عادی و متوسط باشد اما درمقابل ، قدرت خرید و توان پول خرج کردن این افراد را هم نمی توان نادیده گرفت واگر کسی بتواند نظر این مشتریان رابه سوی خود جلب کند و سفارشات آنها را بگیرد، مسلما ثروت کلانی را به دست خواهد آورد.ثروتی که می تواند فرد را از همه ثروتمندتر سازد.

بیژن پاکزاد ، یکی از این عرضه کنندگان گران ترین اقلام و سفارشات ، برای پولدارترین ساکنین روی زمین است . او در یک خانواده فوق العاده پولدار درتهران متولد شد. جهت تحصیل به مدرسه پولدارهای سوئیس، یعنی "Le Rosey " رفت و در آنجا با شاهزاده های بزرگ مانند " پرنس ریتر" همکلاسی شد . درحقیقت بیژن تعداد زیادی از مشتریانش را در همان مدرسه سوئیسی شناسایی و شکار کرد. او همانجا دریافت که سلیقه ی آدم های پولدارچگونه است و به چه شکلی می توان نظر آنها را برای خرید و سفارش اجناس به سوی خود جلب کرد.
"
بیژن پاکزاد"‌ درآمد سالانه اش از فروش عطرها و ادکلن های "DNA " بیش تز ٣٠٠ میلیون دلار درسال است و صاحب یکی از با شکوه ترین وگران قیمت ترین فروشگاههای نیویورک است که درب این فروشگاه ، فقط به روی مشتریان خاص وبه سفارش آنها باز می شود. بیژن دارای یک هواپیمای جت خصوصی است . آن دسته از مشتریانی که نمی توانند به فروشگاه او بیایند، او شخصا به نزد ایشان می رود و برای آنها مدل لباس ، تی شرت ، عطر و .... طراحی می کند . او یک پول آفرین واقعی است و خیلی از پولدارها و توانگرهای دنیا به داشتن نام او روی عطر خود یا لباس های خویش افتخار می کنند. راز نیرومندی و جوان ماندن من دراین است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیرم.سوال: بیژن چه اتفاقی افتاد که تو یکباره تبدیل به یک اسطوره درجهان مد و هنر شدی ؟

بیژن : راستش را بخواهید از همان کودکی احساس می کردم فرد مشهوری می شوم . پدرم می خواست من دکتر یا وکیل شوم . رشته تحصیلی ام مهندسی بود که هیچ علاقه ای بدان نداشتم ، همه شوق من به جانب طراحی بود و با علاقه وصف ناپذیری بدان می پرداختم . از سوئیس به آمریکا رفتم و در آنجا در رشته بازاریابی به تحصیل پرداختم و همانجا این فکر در من قوت گرفت که مد اروپا را به آمریکا بکشانم.سوال : چگونه موفق شدی اعتماد این همه آدم های متفاوت را بسوی خود جلب کنی ؟
بیژن : با اهمیت دادن به تک تک مشتریانم . هدف من همیشه شناختن مشتری و توقعات اوبوده است . حتی امروز نیز با اینکه تعداد مشتریان بسیار زیاد شده است من تک تک آنها را می شناسم. به عنوان مثال لباس یک ستاره سینما باید با یک قاضی دادگاه متفاوت باشد، وقتی لباس را برای فردی طراحی می کنم باید بدانم که او درآن لباس چه خواهد کرد. در مورد من جوکی ساخته اند با این مضمون" افراد مانند وودی آلن داخل فروشگاه می شوند ومانند کری گرانت خارج می شوند"سوال : درچه سالی اولین نمایشگاه مد را برگزار کردی ؟
بیژن :‌ در سال ١٩٧٦ با کمک مالی یکی از هموطنانم نمایشگاهی مجلل ترتیب دادم. نمایشگاه دارای میزهایی از سنگ مرمر کمیاب و لوسترهایی گران قیمت بود و افرادی مانند خوان کارلوس پادشاه اسپانیا شاه اردن و سلطان بروئنی را به خود جلب نمود.سوال : اولین برخورد کارگزاران تو پس از ورود مشتری چگونه است ؟
بیژن : من از آنها خواسته ام قبل از هر پرسشی ابتدا از او پذیرایی بعمل آورند وسپس با او گفت وگو داشته باشند.از علایق وسوابق و اهدافش اطلاع حاصل نمایندو ازاین طریق بتوانند نوع لباس مورد علاقه اش را طراحی کنند، مثلا هنگامی که روناد ریگان رییس جمهور سابق آمریکا ازمن لباس گرم خواست ، پارچه جین را با آستری ازپوست مینک برایش طراحی کردم البته گاهی هم اگر افراد قادر به حضور درفروشگاه نباشند من به همراه خیاطان خود به نزد آنان می روم.

سوال : پارچه هایت را از کجا تامین می کنی ؟
بیژن : از تولید کننده های معتبر که قبلا آزمایش شده اند . من ابتدا قبل از سفارش لباسی از پارچه مورد نظر را می پوشم تا کیفیت آن را بررسی کنم و اگر مقبول افتاد تا سه برابر هزینه اصلی را به تولید کننده پرداخت می کنم تا حقوق انحصاری آن کالا را تضمین نماید. این یکی از مشخصه های کار من است و دلیل آنهم اهمیتی است که به کیفیت کالای خود می نهم . شاید در نظر برخی این کارها زیاده روی جلوه کند.سوال : در مورد عطریات چه توفیقی به دست آورده اید؟
بیژن : سال های زیادی طول کشید تا من عطری را درست کنم که متفاوت باشد، حتی طرح شیشه آن ٨٠٠ بار پیش نویسی شد تا اینکه مورد قبول من واقع شد من عطر زنانه نمی خواستم. مخصوصا که لباس های من همگی مردانه هستند، از همین روبا زنان بسیاری مصاحبه کردم تا بدانم چه بویی رابرای مرد می پسندند و نهایتا موفق شدم در سال ١٩٨٨ عطر مردانه بیژن را تولید کنم که جایزه اسکار نیویورک را برای بهترین عطر دریافت کنم. البته بعدها عطر زنانه هم تولید کردم وبه پاس قدردانی از زنانی که همواره حامی من بوده اند به ایشان تقدیم نمودم
سوال:‌ در یک جمله بگو برای پول کارمی کنی یا عشق ؟
البته عشق به کار; من ازاینکه تولیداتی منحصر به فرد دارم لذت می برم من به کار کردن هفت روز هفته نیاز ندارم ، اما این کار را انجام می دهم چون به کارم عشق می ورزم .سوال: موفقیت فوق العاده کنونی خود را نتیجه چه می دانی ؟
بیژن :‌ نتیجه مطالعه ، تامل و شکار فرصت های طلایی ، تخصص و علاقه ی من در علم شیمی است و در سال ١٩٨١ موفق شدم ، جایزه " lg Nobel‌" را به خاطر عرضه عطرها و ادکلن های "DNA " به نام خودم بگیرم . من با عرضه این عطرها و ادکلن های جادویی ، ابتدا برای مردان و بعد برای زنان توانستم معنای عطر واقعی را به مردم بشناسانم و از این راه به ثروتی رویایی دست یابم . درحال حاضر درآمد سالانه من از بابت فروش عطرهای بیژن در سطح جهان ، قریب ٣٠٠ میلیون دلار است ، حال آنکه در آمد حاصل از طراحی لباس، یک دهم آن یعنی سی میلیون دلار درسال است . من به این اصل معتقدم که اگر قرار باشد " کائنات " ، ایده ای را به ذهن و دل یک انسان الهام کند، به سراغ انسانی می رود که آمادگی علمی و ذهنی پذیرش آن الهام را داشته باشد.

 من از همان دوران تحصیلی به دنبال عرضه محصولی بی رقیب و گران قیمت می گشتم و عطرها و ادکلن های " DNA " همان چیزی است که سال های جوانی ام را در جست وجوی آن سپری ساختم . در حال حاضر موسسه بزرگ تولید عطرهای بیژن را به نام سه فرزندم نموده ام تا آنها از همین الان که زنده ام ، مدیریت و راهبری بزرگترین و ثروتمندترین شرکت عطر سازی دنیا را بیاموزند.سوال : می گویند فروشگاهی قصر مانند (Beverly Hills) داری که آن را برای پولدارترین ساکنین روی زمین آماده نموده ای تا برای ساعتی در سکوت و آرامش هر چه را می خواهند از آن جا بخرند. چه شد که به فکر ساختن این فروشگاه قصر مانند افتادی ؟
بیژن : شم اقتصادی ! من یک تاجر زاده ام و درخانواده ای بزرگ شدم که فرهنگ پول سازی و پول آفرینی درآن غالب بود. براین باورم که در رگ های من به جای خون ، رودخانه ای از طلا جاری است و تک تک سلول های وجود من از الماس ساخته شده اند. من خودم را بسیار گرانبها می دانم و براین اعتقادم که اگر یکی از پولدارهای دنیا به نیویورک بیاید و بخواهد از فروشگاهی خرید کند، حتما باید این خرید از فروشگاه من صورت گیرد. یک سفارش چهارصد هزار دلاری ، حداقل خریدی است که من از مشتریانم انتظار دارم و مشتریان من نیز خوب می دانند چه موقع از من ، باز کردن درب فروشگاه را تقاضا کنند.فروشگاه بیژن هر چند به صورت شبانه روزی فعال است اما درب آن فقط به روی مشتریان خاصی باز می شود . دیوارهای سفید این فروشگاه هر هفته رنگ می شوند. سوال: آیا ثروت پدری درموفقیت شما تاثیری داشته است ؟
بیژن : الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم بیشتر از ثروت پدرم، خلاقیت ، نوآوری و خود اتکایی خودم من را دراین جایگاه قرارداده است .به هر حال ثروت پاکزادی ها را خیلیهای دیگر هم داشتند اما پسر هیچکدام از آنها بیژن نشد. اکنون من درموسساتم کارمندان ثروتمندرا استخدام نمی کنم، بلکه شباه روز در جست وجوی افراد خلاق و توانمند هستم . تجربه به من ثابت نموده است که این افراد در کمترین زمان قابل تصور، ثروت ومکنت را به دست خواهند آورد و می تواند شرایط رفتاری و ذهنی لازم ، برای برخورد با پولدارترین های روی زمین را پیدا کنند.سوال :‌ جدیدترین ایده وخلاقانه ترین محصولی که عرضه کرده ای چیست ؟
بیژن : یک ضرب المثل فارسی به خاطر دارم که می گوید: زندگی پیچ وخم زیادی دارد . من هم یک عطر پرپیچ وخم با بهترین و الهام بخش ترین رایحه های عالم ساخته ام به نام "Bijan with a Twist "  می توان آن را " بیژن پرپیچ وخم " ترجمه کرد . طراحی شکل ظاهری شیشه عطر و از همه مهم تر بوی دل انگیز ، هیجان آور و آرام بخش این عطر که می توانم به جرات بگویم معجونی از رایحهای متضاد اما خواستنی است ، باعث شده تا من ، " بیژن پر پیچ و خم " را از همه ی محصولاتم بیشتر دوست بدارم .سوال : برای ایرانیانی که علاقه مندند، مانند تو در دریای ثروت شنا کنند، چه پیامی داری ؟
بیژن : اول باید لیاقت وشایستگی حفظ ، نگهداری و احترام گذاشتن به ثروت را در خود ایجاد نمایید. پول و به تبع آن خریداران پولدار، وطن وملیت خاصی ندارند. ثروت باعث می شود که آنها به راحتی به امن ترین ، مطمئن ترین و آرام ترین نقطه کره زمین کوچ کنند ، بنابراین اگر به پول بی احترامی کنید، برای آن خط و نشان بکشید ، شرط وشروط برایش تعیین کنید، به پول توهین کنید و آن را در جای نامناسب و برای خرید آشغال خرج کنید، خب طبیعی است که با اینکار بی لیاقتی خود را درحفظ پول ثابت نموده اید و پول وثروت سراغ شما نمی آید! نباید هم بیاید. اصلا چرا باید ثروت سراغ کسی برود که قصد نابودی اش را دارد! کدام پدیده عالم را سراغ دارید چنین باشد که پول دومی اش باشد؟
آدم های پولدار دوست ندارند ، همه ثروتشان را صرف کمک به دیگران کنند. خیلی از آنها مایلند با ثروتی که به دست آورده اند، اززندگی لذت ببرند. آنها می خواهند با ثروت خود بهترین ها را بخرند. بهترین احترام را دریافت کنند . با مودب ترین ، یا تمیزترین و با تیز هوش ترین انسان ها دم خورباشند، خب طبیعی است اینجا همان جایی است که " بیژن "‌و همه آدم هایی که علاقه مندند مانند او در دریای ثزوت شنا کنند، وارد عمل شوند.به خاطر دارم روزی یکی از میلیونرهای آفریقایی برای خرید به قصر فروشگاهی من در نیویورک آمد. او درفضای آرام و دلنشینی که من ، حساب شده در تمام فروشگاه ایجاد کرده ام ، قدم زد و با شوق وصف ناپذیری اجناس داخل فروشگاه رابازدید نمود. ناگهان حالش به هم خورد وروی پله ها و فرش های نفیس استفراغ کرد . خدمتکاران وکارکنان فروشگاه بلافاصله چهره در هم کشیدند و خواستند واکنش نشان دهند که با نگاهی سریع به همه آنها گفتم که حق ندارند چنین کنند. وقتی بازدید تمام شد و آن میلیونر با یک خرید ٢٠٠ هزار دلاری ازفروشگاه خارج شد ، از خدمتکاران خواستم راه پله و فرش ها را تمیز کنند. به
آنها گفتم که مشتری ، وقتی وارد مغازه می شود، درحقیفت صاحب آن است ، چرا که بالقوه می تواند هر کالایی رابخرد. این حق مشتری است و باید به این حق او احترام گذاشت .سوال : آیا اززندگی لذت می برید؟
بیژن : چرانه ؟ اگرلذت نبرم چه کنم ؟ زندگی من مال خودم است و دوست دارم آن را هر طوری که میخواهم احساس کنم چرا نباید چنین کنم ؟
سوال : ممکن است یک نمونه از شیوه تبلیغات خود را بیان کنی ؟
بیژن : یکی ازآخرین تبلیغات من اینطور آغاز می شود یکی بود یکی نبود ، در سرزمینی دور مرد جوانی زندگی می کرد که به کیفیت عشق می ورزید.

 

باید اضافه کنم که بیژن پاکزاد ۲۷ فروردین امسال درگذشت. روحش شاد

نظرات 3 + ارسال نظر
میلاو دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:18

سلام ندا خانومی
خدای من چقدر متنت طولانی بود.دست گلت درد نکنه
خیلی برام جالب بود،اون اعتماد به نفسش تو همه گفته هاش دیده میشد
دست گلت درد نکنه.خوب بود ولی حیف آخرش غمگین تموم شد
موفق باشی

علی چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:22

سلام
ای بابا ÷س چرا تا حالا من به مغازش نرفتم و منو دعوت نکرده...؟!

سلام
آقای راعی حتما شما افتخار ندادین...!!

بهزادمنش شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46

سلام خانم منصوریان
واقعا عالی ۳ مرتبه خوندمش؛این آقا بیژن از اون روزا کجا بود
راستش رو بخوای یه قدری روی طرز فکرم تاثیر گذاشت نگرشم رو نسبت به بازار تغییر داد؛
من خیلی دنبال مشاهده و پیدا کردن نیازهای پنهان مشتریان هستم به دنبال بر انگیختن این حس که شما به فلان چیز نیازی داری
این نگرش بیزن من رو متعجب کرد ؛البته خودمونیم کاری او کار بسیار پر رسکی است اگر ایده اش جواب نمیداد با ضرر بزرگی مواجعه میشد ؛نمیدونم چی بگم
فقط این رو میدونم این مطلب شما باعث شد که دامنه دیده من گسترده شود
ممنون برای مطلب مفیدتون

سلام آقای بهزاد منش
خوشحالم براتون جالب بوده راستش منم وقتی بار اول خوندمش کاملا هیجان زده شده بودم و از اینکه از یک ایرانی موفق این همه درس گرفتم واقعا لذت بردم. البته این متن هنوز ادامه داره که اگه بتونم توی وبلاگ میذارم وگرنه براتون میل میکنم.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد