وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

تو زندگیمون چی فهمیدیم...

سلام به همه دوستان خوب وبلاگ 

باتوجه به اینکه دوستان کاویانیم و خودم کنکور داریم ودوستای عطاری 

 

 امتحان فعلا از گذاشتن تعداد زیاد پست خودداری میکنم .این پست  

 

فقط  جنبه زنگ تفریح داره . وقتی خودم این متنو خوندم کلی فکر  

 

کردم  من چی فهمیدم... 

 

 

فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری .       12 ساله

فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته  " از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است 54     ساله 

 

فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری .       12 ساله

 

فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به همسرت بگویی " دوستت دارم" .      61 سال

 

 فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم .       38 ساله

 

فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند.       20 ساله

 

 فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه  " حالا باشه تا بعد " این یعنی " نه"      7 ساله 

 

فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم.     42  ساله  

 

 فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند .      64  ساله

 

فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند، من می ترسم .   5ساله 

 

 فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک  "زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند .          72  ساله 

 

فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. 29 ساله

 

فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام میدهم .        48 ساله 

 

فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام . 38 ساله 

 

 فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل - رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله

 

 فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید . 29 ساله 

 

 فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم.   29 ساله 

 

فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است.     31 ساله 

 

فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده.    48 ساله

 

هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم. 42ساله 

فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! 27 ساله 

 

فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از آن رد می شود.     50ساله 

 

فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه  و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. 35 ساله 

 

فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی       36 ساله

 

فهمیدم که اگر عشقی رو از دست دادی دیگه نمی تونی بدست بیاریش چون هیچ چیز مثل سابق نیست! و سعی کنی که فقط ازش به نیکی یاد کنی!  م . ج  30 ساله

فهمیدم که تا دیر نشده باید یه کاری کرد تا بعد ها غصه فرصت های رو که داشتی ولی استفاده نکردی رو نخوری... و بعضی وقت ها هم باید هیچ کاری نکنی تا وضع از اینی که هست بدتر نشه....    31 ساله

 

من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. 34 ساله

 
 فهمیدم روی هیچ عقیده ای تعصب نداشته باشم چرا که چند سال بعد ممکنه برام مسخره و خنده دار بشه و هیچ عقیده ای رو مسخره نکنم چرا که شاید سال ها بعد آرمان زندگیم بشه. 30 ساله 

 

من فهمیدم که هیچ وقت اون چیزی رو که می خواهی به دست نمی آری و وقتی هم که بدست اوردی دیگه اون  رو نمی خواهی . 37 ساله  

 

فهمیدم تو این دنیا هیچ چیز اونقدر که فکر میکنیم مهم  نیست بجز کسی که دوسش داری   52 ساله 

شما تو زندگیتون چه چیزی رو فهمیدید؟ 

موفق باشید 

 

من هم فهمیدم که هنوز خیلی موارد برای درک کردن و فهمیدن است
فهمیدم که انسان باید به نحو درست زندگی کند و نگذارد غرق حواشی شود چون زندگی در حال گذر است
فهمیدم زمان به سرعت می گذرد و خیلی کوتاه است و توقف نمیکند ( جناب کیمیایی) 

 

   

 

 من فهمیدم هر وقت به سر قله ای رسیدم باید مواظب پرتگاهی که  

 

کنارش هست باشم.
 

بعد از هر سربالایی و سختی یک سرازیری هست( یکسال بخور نون و  

 

تره بعدش بخور گوشتو کره)
 

فهمیدم که هر چه بیشتر بدانم به نادانیم افزوده می شود              

 

                                                                              (جناب راعی)

  

 

 فهمیدم که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که 
 

به من می گوید: تو مرا شاد کردی

 

فهمیدم که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس من هم نمیتوانم  

 

همه چیز را در یک روز به دست بیاورم           (زهرا خانوم)
 

 

 فهمیدم وقتی خدا چیزیو که من اصرار دارم داشته باشم بهم نمیده قراره بهترینشو تو  

 

بهترین فرصت و به بهترین شکل ممکن بهم بده                   (ندا خانوم)

 

  

 

فهمیدم باید هر جایی که هستم پاهام را محکم کنم چون خوب یا بد سستی بدترینه 
 

فهمیدم ما هر جایی که هستیم نیازی نیست به گذشته برگردیم و یا به اینده بریم تا خوشحال باشیم . 

فهمیدم خدا هر روز به من یک هدیه می ده که وقتی باهاشم تقدیمم می کنه ولی وقتی ازش دور می شم  

 

میزارش پشت در تا بردارمش. 

فهمیدم به هیچ چیز تو دنیا نیازی ندارم چون هستی برای من افریده شده ولی تو خودم به خدا نیاز دارم و  

 

به شما. 

فهمیدم همه ی ادمها بهترین هستند فقط من باید دعا کنم که این را درک کنم. 

همین الان هم فهمیدم که وقتی تازه حالا دارم فکر می کنم که چی فهمیدم و یه عالمه چیز می نویسم همون  

 

بهتر که بگم هنوز مونده تا چیزی بفهمم.
یه چیز دیگه هم فهمیدم :فهمیدم وقتی حوصله درس خوندن ندارم بهتره بی خیالش بشم اونوقت حوصله  

 

برمی گرده....                                             (ریحانه خانوم)

 

 

 

 فهمیدم آخرین  دقایق هر مهلتی سریعتر میگذره 

 

فهمیدم با این که این دنیا از من انتظار جدی بودن رو داره ولی هممون 

   

 به یه دوست  نیاز داریم که جدا از جدی بودن باهاش  تو این دنیا  

 

زندگی کنیم

 

فهمیدم مزه یه شکلات مینو تو دوران کودکیم شیرین تر از 100تا نون  

 

خامه ای تو دوران جوونیمه

 

  فهمیدم زندگی خیلی سخته ولی من باید سرسخت تر باشم  

 

فهمیدم نمیشه به سرنوشت رشوه داد               (میلاو)

نظرات 8 + ارسال نظر
کیمیایی دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:42

سلام خانم میلاو
حرف ها و درک های بسیار جالب و زیبایی را نوشتین که می تونه نمونه ای هم از درک های ما از زندگی باشه ولی شاید هنوز جرات یا فرصت بیان رو نداشتیم
این حرف ها انسان رو به فکر می برد که به راستی تا به حال از زندگی چه چیز را فهمیده و درک کرده یا اصلا چیزی نفهمیده و راحت از ....
یک شعر که فکر می کنم شاید به این موضوع ربط داشته باشه تقدیم می کنم

آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند

شاعر: ابن یمین

اما در دنیای امروز و در اطراف ما در بیشتر اوقات وضع جور دیگری است:

آنکس که بداند و بداند که بداند باید برود غازبه کنجی بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی و پول خر خویش براند

آنکس که نداند و نداند که نداند بر پست ریاست ابدالدهر بماند

شاعر : نا آشنا

من هم فهمیدم که هنوز خیلی موارد برای درک کردن و فهمیدن است
فهمیدم که انسان باید به نحو درست زندگی کند و نگذارد غرق حواشی شود چون زندگی در حال گذر است
فهمیدم زمان به سرعت می گذرد و خیلی کوتاه است و توقف نمیکند
فهمیدم .....
موفق و پیروز باشید

سلام
این شعرو من خودم خیلی دوست دارم اتفاقا تو یکی ازpowerpoint هایی که تو بحث مدیریت ارایه دادم ازش استفاده کردم.
ممنون از نظرتون لطفا دوباره به متن پست تو زندگیمون چی فهمیدیم سر بزنید
موفق باشید

زهرا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:36

سلام میلاو جان
متن واقعا جالبی بود تا حالا ندیده بودم از توی این چند موردی که ذکر کردی من به چندتاشون قبلا رسیده بودم مانند:بیشتر چیزهایی که باعث نگرانی من میشود هرگز اتفاق نمی افتد ولی فکر کنم چیزهایی که ما از زندگی میفهمیم خیلی محدوده اگر اینطور نبود همه ما اینقدر نا شکری زندگی رو نمی کردیم پس:ما هنوز چیزی نفهمیدیم فعلا قضیه خیلی مبهمه.
ممنون از مطلبت

سلام زهرا جونم
خوشحالم که نظرتو جلب کرده
ممنون از نظرت گلم لطفا دوباره به متن پست تو زندگیمون چی فهمیدیم سر بزن
موفق باشی

علی سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20

سلام
واقعا اگر خواسته باشم از این گونه جملات بنویسم چند ساعتی باید وقت بذارم ولی همین قدر بگم که:
من فهمیدم هر وقت به سر قله ای رسیدم باید مواظب پرتگاهی که کنارش هست باشم.
بعد از هر سربالایی و سختی یک سرازیری هست( یکسال بخور نون و تره بعدش بخور گوشتو کره)
فهمیدم که هر چه بیشتر بدانم به نادانیم افزوده می شود
موفق و پیروزو سربلند باشید...

سلام
ممنون بابت توجهتون به این مطلب
لطفا دوباره به متن پست تو زندگیمون چی فهمیدیم سر بزنید
موفق باشید

زهرا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:30

سلام میلاو جان
یکم که فکر کردم دیدم به این نتیجه هام رسیدم
فهمیدم که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که
به من می گوید: تو مرا شاد کردی

فهمیدم که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس من هم نمی توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
ممنون از مطلبت

سلام زهرا جان
خوشحالم که اینجوری به این متن توجه میکنی
به نتایج قشنگی رسیدی
موفق باشی

ریحانه صباغ طبسی سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:02

فهمیدم باید هر جایی که هستم پاهام را محکم کنم چون خوب یا بد سستی بدترینه
فهمیدم ما هر جایی که هستیم نیازی نیست به گذشته برگردیم و یا به اینده بریم تا خوشحال باشیم .
فهمیدم خدا هر روز به من یک هدیه می ده که وقتی باهاشم تقدیمم می کنه ولی وقتی ازش دور می شم می زارش پشت در تا بردارمش.
فهمیدم به هیچ چیز تو دنیا نیازی ندارم چون هستی برای من افریده شده ولی تو خودم به خدا نیاز دارم و به شما.
فهمیدم همه ی ادمها بهترین هستند فقط من باید دعا کنم که این را درک کنم.
همین الان هم فهمیدم که وقتی تازه حالا دارم فکر می کنم که چی فهمیدم و یه عالمه چیز می نویسم همون بهتر که بگم هنوز مونده تا چیزی بفهمم.

یه چیز دیگه هم فهمیدم :فهمیدم وقتی حوصله درس خوندن ندارم بهتره بی خیالش بشم اونوقت حوصله برمی گرده....من برم که فردا امتحان دارم
مرسی عزیزم خیلی باحالی, دوست دارم....

سلام عزیزم
تمام گزینه هات زیبا بودن و سومی و چهارمی زیباتر
امیدوارم تمام امتحاناتتو نو یکی از یکی پر بارتر تحویل استاداتون بدین که البته ایمان دارم که همینطور میشه
ممنون که سر زدی و ممنون از لطفت
ریحانه جونم شمارو به دیدن دوباره این پست دعوت میکنم
موفق باشی

ندا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:59

من خیلی چیزا فهمیدم اما همشو نفهمیدم!!!

اما خوب حالیم شده که وقتی خدا چیزیو که من اصرار دارم داشته باشم بهم نمیده قراره بهترینشو تو بهترین فرصت و به بهترین شکل ممکن بهم بده.


سلام و مرسی عزیز دلم باعث شدی تجربیاتمو مرور کنم.

سلام گلم
اولیشو خیلی جالب فهمیدی
امیدوارم همیشه بهترینا در انتظار بهترین دوستام باشه
خواهش میشود قابل شمارو نداشت
ندا جونم شمارو به دیدن دوباره این پست دعوت میکنم
موفق باشی

ریحانه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:16

مرسی که نظرات را می زاری تو همین پست
از این کار قشنگت :فهمیدم وقتی دوباره از بیرون به خودم نگاه می کنم می تونم دوباره به حرفام فکر کنم و از خودم یاد بگیرم
به این می گن اعتماد به نفس کاذب
و خدا را شکر کنم که شما را دارم....

خواهش میکنم این جملات شماست که کارو قشنگ جلوه میده.جدا از بعضی تعارفها و شوخی ها جملات شما و بقیه دوستان خیلی زیبا و اموزنده بودن شاید باور نکنید من تا الان چندبار اومدم و این جملات رو خوندم. نگران اعتماد به نفستونم نباشید کاذب نیست شما واقعا خیلی خوب مسایلو انالیز میکنید و به بهترین نحو اونو ارایه میدید بهتون تبریک میگم.منم از خدا به خاطر وجود چنین گروهی تشکر کردم شما که در جریان هستید
امیدوارم زمانهای متوالی باهم باشیم
موفق باشی

ا جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:10

فهمیدم نمی فهمم!
نمی فهمم فهمیدم!
فهمیدم نمی فهمی
نمی فهمی فهمیدم
فهمیدم فهمیدم

اووووووووووووووووووو هه ! چی همه فهمیدین!
ولی ایکاش معنی جمله سومی هم که نوشتید رو هم میفهمیدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد