وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

من رسیدم

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است .
تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود
و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ،
زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود
با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود
تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد .
پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند
و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی .
راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته .
من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه .
فردا میبینمت .
امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه .
وای چه قدر اینجا گرمه
نظرات 8 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:47

مرسی مهسا جون
خیلی جالب بود
خوشحالم که همگی کنکور خوبی داشتین.
امیدوارم در همه ی مراحل زندگی موفق و سربلند باشید.
قربان شما
ریحانه
اااااااااااا
ببخشید اشتباه شد فکر کردم من هم تازه رسیدم.کامپیوتر دیدیم جو گیر شدم داشتم نامه می نوشتم.
حالا اون خانم از خوشحالی غش کرد یاا از ناراحتی؟؟؟؟؟

سلام ریحانه جون این مطلب یکم تامل برانگیزه برای همین ادامه داستان این میشه که همونجا اون زن به هوای اینکه همسرش از عالم دیگه باهاش تماس گرفته شوکه میشه و غش می کنه و پس از چند دقیقه به دیار باقی می پیونده .
اینم از پایان داستان دراماتیک

ندا سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:22

سلام مهسای عزیز
مطلب جالب و به قول خودت تامل برانگیزی بود واقعا وقتی که در غم از دست دادن عزیزی به سوگ می شینیم اگر شرایطی فراهم بشه که بتونیم دنیا رو ترک کنیم وپیش اون شخص بریم آیا از این مساله خوشحال میشیم یا اینکه ترجیح میدیم به زندگی در این دنیا ادامه بدیم؟؟؟؟!!
امیدوارم جوری زندگی کنیم که این سفر برامون خوشایند باشه.

مرجان سالاری سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:46

سلام مهسا جون
خیلی جالب بود.من فکر میکنم این طفلکی از ناراحتی غش کرد،چون فکرشو نمیکرده به این زودی دوباره به شوهرش بپیونده.یا شایدم چون دیده شوهرش میگه اینجا خیلی گرمه و منتظر تو هم هستم ،فکر کرده قراره جفتشون برن جهنم.
خیلی خوب بود
مرسی

سلام مرجان جون
اتفاقت این عشق بین دو نفر می رسونه و انقدر همسرش براش مهم بود که با یک پیام از این دنیا دل بکنه به همسرس بپیونده
در ضمن حالا عزیزم چرا جهنم چرا انقدر نا امیدانه فکر کردی احتمال رو بذار روی اون گرمای داخل قبر گفته باشه
بازم از لطفت ممنون عزیزم

على چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:42

سلام
حالا کذشته از این حرفا فکر شوهره باشید که بعد از سالها میخواسته یه نفس راحت بکشه ولى بازم نشد!!!
بدبخت جه خدا زنده ای بوده...

به سلام...... ببینید کی اومده دوستان کنکورا بی خطر جناب راعی
بابا چه عجب قدم رنجه فرمدید می گفتید یه گاوی گو.........
باز که شما رفتید تو فاز فاشیست بازان که ............
مثه اینکه درست متوجه نشدید و متن کامل نخوندیدچون اون آدم هم قرار بوده فردای همون روز همسرش نیز به اون ملحق بشه بعد میگید می خواسته نفس راحتی بکشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدشم اون خانمهم مطمعنا از عشق همسرش بود که تا فهمید همسرش منتظرشه بدون هیچ معطلی جون خودشو فدا کرد.......
اصلااز شما که مدیر وبلاگ هستید انتظار نداشتیم (مزاح بنده را جدی نفرمایید)
بازم ممنون از اینکه یه سری به وبلاگتون زدید

حسین پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:41

سلام به همه امید وارم خستگی کنکور از تنتون خارج شده باشه
اتفاقا یکی از اپراتورهاقرار یهBTSاون دنیا بزنه واین مژده رو به همه میدم به زودی میتونین با اون دنیا واهل قبوردر ارتباط باشید

سلام آقای یوسفی شما هم خسته کنکور نباشید
چه عجب به جمع ما پیوستید
وای که چه قدر عالی میشه که این کارو بکنن منکه حسابی مشتاقم چون من یکی نزیک ۱۶ سال میشه که پدر بزرگمو از دست دادم و خیلی پدر بزرگمو دوست داشتم حالا می تونم باهاش ارتباط برقرار کنم و براش عکسای بزرگیمو ایمیل کنم اونم از اون دنیا و حال و احوالی که داره بهم خبر میده و.............
فکرشو بکن .......... ولی امید وارم این اپراتور دوم ایرانسل نباشه چون من یکی حسابی از دست این شرکت ایرانسل شاکی هستم

على پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:36

اولا از کنارش استه رفتیم و استه امدیم، هیج کارى بهمون نداشت"کنکور رو میکم"، دوما شما دلتون نیومد حیون دوم رو حتى اسمشو کامل بنویسید جه برسه به خون کردنو اینا!!!
و اما درمورد اقای که ایمل زده فکر کنم از دستی ایمیل رو اشتباه فرستاده باشه تا هم ایمل زده باشه و هم به خانومش خبرى ازش نداشته باشه(بابا دمش کرم جه مخى داشته)...
درمورد خانومیم که مرد باید بکم مطمئنا عشقه یه طرفه بوده و بس...

سلام چرا آهسته ؟ من که فکر کردم دی گه باید رتبه زیر صد و به شما بدن.
دیگه اصولا فقط برا حاجیا گوسفن می کشن برای دوستان فقط به زبانی می گویند و اصطلاحی بیش نیست .
طبق دفعه پیش که گفتم اون جناب جلو تر از همسرش رفته تا ببینه همه چی مرتب باشه تا فرداش که همسرش می اوده بعدشم این وظیفه مداری مرد رو می رسونه که همسرش رو از احوال خودش با خبر کنه .
در رابطه با یک طرفه بودن عشق هم باید بگم مگه شما تجربه داشتید که انقدر در این رابطه مطمعن هستید؟

على جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:21

سلام
نه ما که از این اصطلاحات استفاده نمى کنیم و حرفو عمل ما یکیه...
برای داشتن عشق یه طرفم باید بکم " نخوردیم نون کندم، دیدیم که دست مردم..."

میلاو پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:02

سلام گلم
مطلب جالبی بود.اخ اخ ولی با خوندن این متن یاد چند روز پیش خودم افتادم از نوع کار با تلفن همراه بود، نه که خیلی گوشیم تاچه (خودت که خبر داری)این مشکل واسه خودمم پیش اومد البته به صورت تقریبا مشابه(به جای نفر بالایی تو لیسته دفترچه مخاطبین گوشیم واسه نفر پایینیه پیامک فرستادم) ولی من بعد جواب پیامکم کلی شرمنده شدم. یا بعضی وقتا که میام کامنت بذارم بعد از ارسالش متوجه میشم اسممو نذاشتم .با تمام این حرفا چیزی که یاد گرفتم این بود که اول سه بار کارو چک کنم بعد انجامش بدم
ممنون از مطلب مفیدت خانومی
موفق باشی

واییییییییییییییییییییی ببین کی اومده .........
تکتم جون عزیزم رسیدن بخیر
فکر کنم روی مارکوپولو رو هم کم کردی چه خبره دیگه بابا .................
حالا بگو کی بیاییم سوغاتیامونو بگیریم که حسابی دلمون برا سوغاتی تنگ شده البته یکمی هم برای خودت
اساسا ....به قول سعیده دوستون و البته دکتر نیما افشار .....
قدیمیا میگن قبل از اینکه بخوای حرفی بزنی یک بار زبونتو تو دهنت بچرخون بعد حرف بزن حالا کار توهم مثه این ضرب المثل قدیمیا شده قبل از اینکه بخوای چیزی برای کسی سند کنی اول یه دور بخونش سرفصلشو ببین برای کی قصد داری بفرستی اونوقت سندش کن
راستی حالا براکی اشتباه فرستاده بودی ناقلا؟؟؟؟؟؟؟؟
متنش که...............نبود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد