وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

سلام به همه اعضاء واقعی و غیر واقعی...  

یه داستان خوندم که برام جالب و بود امیدوارم مغید واقع بشه. 

 اول خودتون قضاوت کنین کدوم کار درسته. بعد ادامه مطلب ربخونید... 

 دو روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند ، یکی از آنها می خواست به شانگهای و دیگری به پکن برود . اما در اتاق انتظار آنان برنامه خود را تغییر دادند . زیرا مردم می گفتند که شانگهایی ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه هایی که از آنان راه می پرسند ، پول می گیرند ، اما پکنی ها ساده لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند ، نه تنها غذا بلکه پوشاک به او می دهند. فردی که می خواست به شانگهای برود ، فکر کرد : پکن جای بهتری است ، کسی در آن شهر پول نداشته باشد ، بازهم گرسنه نمی ماند . با خود گفت : خوب شد سوار قطار نشد م ، وگر نه به گودالی از آتش می افتادم . فردی که می خواست به پکن برود ، پنداشت : شانگهای برای من بهتر است ، حتی راهنمایی دیگران نیز سود دارد ، خوب شد سوار قطار نشدم ، در غیر این صورت فرصت ثروتمند شدن را از دست می دادم . هر دو نفر در باجه بلیت با یکدیگر برخورد کرده و بلیت را عوض کردند .

فردی که قصد داشت به پکن برود بلیت شانگهای را گرفت و کسی که می خواست به شانگهای برود بلیت پکن را به دست آورد. نفر اول وارد پکن شد ،متوجه شد که پکن واقعا شهر خوبی است . ظرف یک ماه اول هیچ کاری نکرد ، همچنین گرسنه نبود . در بانک ها آب برای نوشیدن و در فروشگاه های بزرگ شیرینی های تبلیغاتی را که مشتریها توانستند بدون پرداخت پول بخورند ، می خورد .
فردی که به شانگهای رفته بود ، متوجه شد که شانگهای واقعا شهر خوبی است هر کاری در این شهر حتی راهنمایی مردم و غیره سود آور است ، . فکر خوبی پیدا شود و با زحمت اجرا گردد ، پول بیشتری به دست خواهد آمد . او سپس به کار گل و خاک روی آورد . پس از مدتی آشنایی با این کار 10 کیف حاوی از شن و برگ های درختان را بارگیری کرده وآن را" خاک گلدان" نامیده و به شهروندان شانگها یی که به پرورش گل علاقه داشتند ، فروخت . در روز 50یوان سود برد و با ادامه این کار در عرض یک سال در شهر بزرگ شانگهای یک مغازه باز کرد.
او سپس کشف جدیدی کرد : تابلوی مجلل بعضی از ساختمان های تجاری کثیف بود ، متوجه شد که شرکت ها فقط به دنبال شستشوی عمارت هستند و تابلو ها را نمی شویند از این فرصت استفاده کرد، نردبان ، سطل آب و پارچه کهنه خرید و یک شرکت کوچک شستشوی تابلو افتتاح کرد . شرکت او اکنون 150کارگردارد وفعالیت آن از شانگهای به شهرهای " هانگ جو " و" نن جینگ " توسعه یافته است .
او اخیرا برای بازاریابی با قطار به پکن سفر کرد. در ایستگاه راه آهن ، آدم ولگردی دید که از او بطری خالی می خواهد ، هنگام دادن بطری ، چهره کسی را که پنج سال پیش بلیط قطار را با او عوض کرده بود ، به یاد آورد .

 |

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:43

سلام جناب راعی خسته دانشگاه نباشید
مطلبتون فوق العاده بود آخه درست شبیه بچه های خواهر منه اون دوتا یکیشون برای هر چیزی که میخواد تلاش مینکه و ذهن فعالی داره و قراره تا چند وقت دیگه برای آزمایش پیش فعال بودن ببرنش اما یکی دیگه نه همه کاراشو با شکم انجام میده منظورم اینه که اگه براش راحت باشه هیچ سختی نداشته باشه انجام میده در غیر اینصورت به اون یکی دیگه دستور میده تا انجام بده
الان هم اونیکه فعاله لاغره و اونی که همش کارای راحت و بدون دردسر انجام میده چاق و تپله و همش بهنش اینه که من سنگینم و نمی تونم کار انجام بدم
موفق باشید

سلام
اون چاقه رو یه کم نصیحتش کنید تا بلکم از این حالت در بیاد...

میلاو سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:47

سلام.
مطلب جالبیه.یکی میگفت
هر وقت کسی گمان کرد که احتیاج به تلاش ندارد، باید آرامگاه خود را آماده کند.ممنون از پستتون.
البته فکر میکنم من این مطلبو چند وقت پیشا همین دورو اطراف خوندمش
موفق باشید

سلام ممنون از توجهتون.
ماشاالله از بستیگی که شما تو وبلاگ ها و سایتای مختلف میگردین اگه یه مطللب هم تو یه وبلاگ فارسی زبان تو یه کشور خارجه باشه بببینید میگین همین طرفا...
من تو سیستمم از حدود۴ سال پیش ۱۰ گیگ از این متنها و کتابهای مختلف دارم و اینو از اونجا آوردم... اگه میخوان همشو براتون بیارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد