وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

جزیره یک دلاری

  

                                             

 

 

 

یکی بود یکی نبود. یک کشور کوچکی بود. این کشور یک جزیره کوچک بود. کل پول موجود در این جزیره 2 دلار بود؛ 2 سکه 1 دلاری که بین مردم در جریان بود. جمعیت این کشور 3 نفر بود. تام مالک زمین جزیره بود. جان و ژاک هر کدام یک سکه 1 دلاری داشتند.

 

- جان زمین را از تام به قیمت 1 دلار خرید. حالا تام و ژاک هر کدام 1 دلار داشتند و جان مالک زمین بود که 1 دلار ارزش داشت. دارایی خالص کشور 3 دلار شد.

 

- ژاک فکر کرد که فقط یک قطعه زمین در کشور وجود دارد و از آنجایی که زمین قابل تولید نیست، ارزشش بالا خواهد رفت. بنابراین 1 دلار از تام قرض کرد و با 1 دلار خودش، زمین را از جان به قیمت 2 دلار خرید. تام یک دلار به ژاک قرض داده است. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. جان زمینش را به قیمت 2 دلار فروخت. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک مالک زمینی به قیمت 2 دلار است، اما یک دلار به تام بدهکار است. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. دارایی خالص کشور 4 دلار شد.

 

- تام دید که ارزش زمینی که یک وقت مالکش بود افزایش یافته است. او از فروختن زمین پشیمان شده بود. تام یک دلار به ژاک قرض داده بود. پس 2 دلار از تام قرض کرد و زمین را به قیمت 3 دلار از ژاک خرید. در نتیجه، حالا مالک زمینی به قیمت 3 دلار است. اما از آنجایی که 2 دلار به جان بدهکار است دارایی خالص او 1 دلار است. جان 2 دلار به تام قرض داده است. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک اکنون 2 دلار دارد. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. دارایی خالص کشور 5 دلار شد. حبابی در حال شکل‌گیری است.

 

- جان دید که ارزش زمین در حال بالا رفتن است. او هم تمایل داشت مالک زمین شود. 2 دلار داشت و 2 دلار از ژاک قرض کرد و زمین را به قیمت 4 دلار از تام خرید. در نتیجه، تام قرضش را برگرداند و حالا 2 دلار دارد. دارایی خالص او 2 دلار است. جان مالک زمینی به ارزش 4 دلار است اما چون 2 دلار از ژاک قرض کرده است دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک 2 دلار به جان قرض داده است و بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. دارایی خالص کشور 6 دلار شد، اگر چه کشور همان یک قطعه زمین و 2 سکه 1 دلاری در گردش را دارد.

 

- همه پول بیشتری داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اینکه یک روز افکار نگران‌کننده‌ای به ذهن ژاک خطور کرد. «هی، کجای کاری؟ اگر افزایش قیمت زمین متوقف بشه، اونوقت جان چطوری میتونه قرض منو پس بده. فقط 2 دلار تو کشور هست و فکر کنم بعد از این همه معامله، ارزش زمین جان حداکثر 1 دلار باشه، نه بیشتر.»

 

- تام هم همین فکر را کرد. دیگر هیچکس نمی‌خواست زمین را بخرد. در نهایت، تام 2 دلار دارد و دارایی خالص او 2 دلار است. جان 2 دلار به ژاک بدهکار است و زمینی که فکر می‌کرد 4 دلار می‌ارزد حالا 1 دلار ارزش دارد. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. ژاک 2 دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضی! اگر چه دارایی خالص ژاک هنوز 2 دلار است اما قلبش بد جوری میزنه. دارایی خالص کشور 3 دلار شد!

 

- خب چه کسی 3 دلار از کشور دزدیده است؟ البته قبل از اینکه حباب بترکد جان فکر می‌کرد زمینش 4 دلار می‌ارزد. در واقع قبل از ترکیدن حباب، دارایی خالص کشور روی کاغذ 6 دلار بود. جان چاره‌ای جز اعلام ورشکستگی ندارد. ژاک هم زمین 1 دلاری را به جای قرضش از جان می‌گیرد. حالا تام 2 دلار دارد. جان ورشکسته است و دارایی خالص او صفر دلار است (هم چیز را از دست داده است). ژاک هم چاره‌ای ندارد جز اینکه به زمین 1 دلاری اکتفا کند. پس دارایی خالص کشور 3 دلار است.

 

- تام برنده است. جان بازنده است. ژاک هم خوش‌شانس است که دارایی اولیه خود را دارد!

 

 

_________________________________

- وقتی حبابی در حال شکل‌گیری است دیون افراد به یکدیگر افزایش می‌یابد.

- داستان این جزیره یک سیستم بسته است و کشور دیگری وجود ندارد و بنابراین بدهی خارجی نیز وجود ندارد. ارزش دارایی تنها بر اساس پول جزیره محاسبه می‌شود. بنابراین ضرری در کل وجود نخواهد داشت.

- وقتی حباب می‌ترکد، افراد دارای پول نقد برنده هستند. افراد دارای مال یا قرض بازنده هستند و در بدترین حالت ورشکسته می‌شوند.

- اگر در این کشور نفر چهارمی هم با 1 دلار بود اما وارد این بازی نمی‌شد نه می‌برد نه می‌باخت اما می‌دید که ارزش پولش بالا و پایین می‌رود.

- وقتی حباب در حال بزرگ شدن است همه پول بیشتری به دست می‌آورند.

- اگر شما باهوش باشید و بدانید حبابی در حال بزرگ شدن است، می‌‌ارزد که پول قرضکنید و وارد بازی شوید اما باید بدانید چه زمانی همه چیز را به پول نقد تبدیل کنید.

- همانند زمین، این پدیده برای کالاهای دیگر صادق است.

- ارزش واقعی زمین یا دیگر کالاها وابستگی زیادی به رفتار روانی جامعه دارد.

نظر شما چیست؟

نظرات 5 + ارسال نظر
افسانه حدادیان سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:32

سلام به میلاو عزیز
خوشحالم دوباره اومدید.انقدر گرفتار دانشگاه بودم که از وبلاگ یادم رفته بود.این دانشگاه کاویانم سخت میگیرها.مخصوصا استاد منیری
راستی باخانوم سیدی دوست و هم کلاس شدم
خیلی حرف زدم
نزدیک امتحاناست ایشالا خوب وعالی باشید مثل همیشه.
راستی خانوم مجاور میشناسید توی کلاستون؟

واااااااااوو!!سلام خانوم حدادیان عزیز
منم خوشحالم دوباره اومدیم و شمارو هم دیدیم
الهی واقعا در جوار جناب منیری بودن ستمه.حالا نمیدونم چقدر با ایشون در ارتباطین ولی فکر کنم من به شخصه حسابی جور بقیرو کشیدم چون باهاش درس آمار هم داشتم و متاسفانه رییس دانشکده هم بود ولی تا جایی که میتونی اذیتاشونو جدی نگیر اینجوری اونجا بودن واست سخت میشه ! این رو هم در نظر داشته باش عزیز دلم هر دانشکده دیگه هم بریم آسمون همین رنگه .
چقدر خوب که با خانوم سیدی آشنا شدین سلام منو به ایشون برسونید .
آره با خانوم مجاور هم کلاسم البته خیلی با ایشون رابطه ندارم.
ممنون از آرزوی خوبت امیدوارم شما هم همیشه تو کارا عالی باشید البته مثل همیشه............(اسمایل یه گل خوشگل)
موفق باشی

افسانه حدادیان پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

سلامی مجدد
خانوم مجاور دوست صمیمیه منه.من فامیلی شمارو نمیدونسم که ازش سوال کنم.این جوری خوب شد.یکبار امار کلاساشو میگیرم میام.اینجوری شما ودوستانو میبینم.فعلا

با تجدید سلام
البته من خیلی تو کلاس مطرح نیستم میدونی یه جورایی نه که همیشه سرم به کار خودمه ...فکر نمیکنم خانوم مجاور منو بشناسن ولی اگه خانوم منصوریان ،قلاسیو ...رو بگی حتما میشناسن.خوشحال میشیم ببینیمت خانومی
موفق باشی

سعیده سیدی جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:13

سلااااااااااااااااااااام. ضمن خیر مقدم حضور تمامی دانشجویان عزیز و شدیدا علاقمند وبلاگ بابا رفتین عطار دیگه از کاویان یادتون رفت ؟؟! شما از زمینای خاکی کاویان شروع کردین ها ! آخرین مطلبی که ندا جان درمورد درگذشت جابز نوشتن فکر کنم توی روحیمون خیلی تاثیر گذاشت که به احترام استیو جابز۲ ماه یعنی حدود ۶۰ روز سکوت کردیم............... ! حالا که بعد این همه مدت دوباره شروع بکار کردین یه وقت دیدی زدو بیل گیتس فردا پس فردا مرد . شانس که نداریم .باز دوباره چند ماه سکوت ! امیدوارم این وبلاگ مثل روزای اول شلوغ بشه. درضمن من و افسانه جان خیلی جالب و کاملا اتفاقی به هویتهای واقعی همدیگه پی بردیم !!

سلام دوست جون.
ای بابا این چه حرفیه ! کی میتونه اونجا رو فراموش کنه ( کابوسای شبونش هنوز باهامونه).
دور از جون بیل نگو این حرفو ، بچه ها طاقت ندارن باز میبینی همون غم از دست دادن بیلم واسشون سخت باشه
خب خوبه افسانه جانم اونجا تنها نیست هواشو حسابی داشته باشی ها! نذاری منیری اذیتش کنه
حالا هویتتون چی هست؟
امیدوارم شما هم اینجا حضور به عمل بیاری تا کم کم شلوغ شه
موفق باشی

ناشناس پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:38

آدرس جزیر را لطفا اس م س کن

سلام
اگه اشتباه نکنم که البته غریب به یقین درست حدس زدم این جزیره جایی نیست جز جزیره ایران در همین دو سه ماه اخیر.سفر خوبی داشته باشین!
موفق باشید
راستی قرار بود اینجا اسم ناشناس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نداشته باشیم.

negar شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 http://r

سلام بچه ها

من هم دانشگاهیتون بودم کلی خاطره دارم اومدم سر زدم وبلاگ خوبی دارین .
یه چیزی رو می خواستم بهتون بگم برای اونایی که دنبال یه کاره پاره وقت با درآمد خوب هستند.

استخدام مدرس جهت تدریس در مدارس ابتدایی و راهنمایی
برای کلیه رشته ها و کلیه شهرهای ایران نیرو میخواد

هم کار با پرستیژ بالا ست
هم رزو مه کاری واستون میشه
هم درآمدش خیلی خوبه
هم می توانین با وقت خودتون تنظیم کنین

این گفتم چون من خودم زمان دانشجوییم خیلی به کار احتیاج داشتم ولی نبود.
پیشنهاد می کنم از دست ندین .
برای ثبت نام کافیه اسمتون ، شهرتون و ایمیلتون روبه شماره پیامک
30009900002424
پیامک کنید.

خودشون باهاتون تماس میگیرن
یکی از دوستامو فرستادم خیلی راضیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد