وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

بمب تبلیغات در جهان:پپسی روی کره ماه

یکی از دوستان ایمیلی واسم فرستاد که خیلی برام عجیبو خارج از جعبه بود.گفتم بذارم اینجا دیگر دوستان هم استفاده کنن.وای بی صبرانه منتظر دیدن چنین صحنه ای شدم

لوگوی پپسی را شامگاه 5 ژوئن در آسمان خاورمیانه روی کره ی ماه مشاهده نمایید !...

بمب تبلیغات در جهان :
به گزارش نیو نیوز بالاخره پس از مدتها شرکت پپسی توانست طرح تبلیغاتی خود برای تاباندن لوگوی پپسی بر روی کره ماه را که با مخالفت سازمان محیط زیست ملل متحد یو.اِن.ئی.پی مواجه بود را به مرحله ی اجرا برساند .
بر اساس این برنامه اولین پروژه ی آزمایشی تابش نور بر سطح کره ی ماه در تاریخ 5 ژوئن 2012 ...(16 خرداد 91) در منطقه خاور میانه که شرایط مناسب تری را برای انجام این کار دارا میباشد انجام خواهد شد .
زمان دقیق این پدیده ی غیرطبیعی و جالب شامگاه شانزدهم ژوئن به وقت ایران در ساعت 23:30 دقیقه است که در سرتاسر ایران نیز به صورت کامل قابل رویت خواهد بود . مدت تابش احتمالا تنها حدود 15 دقیقه به طول خواهد انجامید
در صورت موفقیت کامل پروژه ،این طرح تبلیغاتی به صورت رسمی در نقاط دیگر جهان توسط شرکت پپسی و احتمالا دیگر غول های عرصه ی تجارت جهانی اجرا خواهد شد

نوروزتون مبارک

دو قدم مانده به خندیدن برگ

یک نفس مانده به ذوق گل سرخ

چشم در چشم بهاری دیگر....

تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان

یک سبد عاطفه دارم

همه ارزانی تان

دو روز مانده به پایان جهان

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.

داد زد و بد و بیراه گفت! (فرشته سکوت کرد)

آسمان و زمین را به هم ریخت! (فرشته سکوت کرد)

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت! (فرشته سکوت کرد)

به پرو پای فرشته پیچید! (فرشته سکوت کرد)

کفر گفت و سجاده دور انداخت! (باز هم فرشته سکوت کرد)

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد ! ( این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت:)

 

بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کاری می‌توان کرد...؟

فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد، هزار سال هم به کارش نمی‌آید و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن!

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند! می‌ترسید راه برود! نکند قطره‌ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد، بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم، نگاه داشتن این زندگی جه فایده ای دارد؟ بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سرو رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید و چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد و می‌تواند...

او در آن روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی ‌را به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز روی چمن‌ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن‌هایی که نمی‌شناختنش سلام کرد و برای آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.

او همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!

او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود .

سال نو میلادی مبارک

مراسم تغییر مکان از “سال ببر” به “سال خرگوش

جزیره یک دلاری

  

                                             

 

 

 

یکی بود یکی نبود. یک کشور کوچکی بود. این کشور یک جزیره کوچک بود. کل پول موجود در این جزیره 2 دلار بود؛ 2 سکه 1 دلاری که بین مردم در جریان بود. جمعیت این کشور 3 نفر بود. تام مالک زمین جزیره بود. جان و ژاک هر کدام یک سکه 1 دلاری داشتند.

 

- جان زمین را از تام به قیمت 1 دلار خرید. حالا تام و ژاک هر کدام 1 دلار داشتند و جان مالک زمین بود که 1 دلار ارزش داشت. دارایی خالص کشور 3 دلار شد.

 

ادامه مطلب ...

میلاو روی قله کوه وبلاگشون



آهاااااااااااااااااااااای ی       (((((((  آهااااااااای ))))))          ، کسی اینجا


نییییییییییسسست         ((((((اینجا   نیییییسسست)))))))  


وووااااوووو!!!!!!!!!!!! چه خاکی اینجارو گرفته!!!!!

 

عجب مطلبی گذاشت این  خانوم منصوریان! فکر کنم با این مطلب  اعضا از غم فوت آقای اپل همه سیستماشونو تا یه سال خاموش کردن

خب سلام میکنم به همه غایبین این جمع .خیلی دلم واسه اینجا تنگ شده بود ،ههی چه دوران جالبی بود یک سال گذشت!!!

چه نویسنده هایییییی !

حالا کجان ؟

کجایی آقای یوسفی نیا ؟احیانا دیگه  کوهی ریزش نکرده؟ کجایی مدیییییییییییییییییییییر؟ کجایی خانوم راهمرد فکر کنم چند تا مدل جدید اتومبیل اومده تو بازار ها! نمیخوای اطلاع بدی؟ خانوم کاظمی؟خانوم صدیقی ؟ خانوم سیدی ؟شیطونه میگه بیخیال خانوم منصوریان شم میترسم بیاد یه پست بذاره همین منه به جا مونده از وبلاگم دپسردگی بگیرم  برم سیستممو بذارم جلو در ، نمکی ببرتش . ولی نه کجایی خانوم منصوریان ؟و در آخر کجایی خانوم قلٌاسی که بیایو BCG وبلاگمونو بررسی کنی.

                           

یه جا شنیدم وقتی  از یه چیزی نا امید میشی برو روی قله کوهو فریاد بزن آیا هنوزم امیدی هست؟در جوابت  خواهی شنید که یکی فریاد میزنه  ((((هست))) ((((هست))))

خب منم که از دلم نمیاد بیخیال اینجا شم  پس  با سیستمم اومدم روی قله کوه تا  اول فریاد بزنم آیا هنوزم امیدی هست؟؟؟؟؟؟؟؟


موفق باشید

به یاد آقای اپل

سلام به همه ی دوستان این وری و اون وری٬ حاضر و غایب 

قبل از هر صحبتی ورود مجدد خودمو به وبلاگ خیر مقدم میگم  و امیدوارم بتونید از حضور من و مطالبم نهایت استفاده رو ببرید 

 

  حتما خبر دارید که:

 آقای استیو جابز در ساعت 3 بعد از ظهر (به وقت محلی) روز 5 اکتبر درگذشت."

 استیو جابز از بنیانگذاران شرکت اپل در 56 سالگی و پس از تحمل سالها رنج بیماری سرطان درگذشت.

 علاقه مندان به این مرد رویایی دنیای فناوری از سراسر دنیا هر یک به نوعی یاد این معلم نوآوری و خلاقیت را گرامی داشتند.

تصاویری ببینید از بزرگداشت هایی که در اقصی نقاط دنیا برای این مدیر فراموش نشدنی برگزار شد:

ادامه مطلب ...

برای موفق شدن باید پشت کار داشت

دو پسر بچه که در جاده ای در حومه شهر مشغول قدم زدن بودند با دو بطری شیر مواجه شدند که برای توزیع در شهر گذاشته بودند . کسی در آن اطراف نبود آنها در بطری ها را برداشته و به درون هرکدام از آنها یک قورباغه انداختند و سپس در هر دو بطری را بستند .

مدتی بعد افرادی آمدند و ظرف های شیر را برای توضیع در شهر با خود بردند . در بین راه قرباغه ای که در بطری شماره ۱ بود با خود گفت : این وحشت ناک است ! منن نمی توانم در این بطری را باز کنم برای اینکه بسیار سنگین است و همچنین من تا کنون حمام شیر نگرفته ام و الان بهترین وقت برای این کار است و چون نمی توان به بالای بطری برسم و در آن را با فشار باز کنم کاری نمی شود کرد و او تلاشی نکرد !

زمانی که در بطری شماره 1 را باز کردند یک قورباغه مرده در آن یافتند . شرایط مشابهی برای بطری شماره 2 نیز وجود داشت و قورباغه ای که در بطری شماره 2 بود به خود گفت : من نمی توانم در بطری را باز کنم برای آنکه بسیار محکم و همچنین سنگین است اما از پدرانم یک چیز یاد گرفته ام و آن شنا کردن است . پس او همچنان به شنا کردن ادامه داد و وقتی که در بطری را برداشتند او به بیرون پرید و نجات پیدا کرد .


نکته مدیریتی :

برای موفق شدن باید پشت کار داشت و کسی که پشت کار ندارد موفق نخواهد شد

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

طلوع زیباى شمس الشموس از مشرق کرامت و رأفت بر همه شما دوستان مبارک!