وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

وبلاگ گروهی دانشجویان دانشگاه کاویان

ما برآنیم تا نظرات خود را در مورد مسایل مختلف اعم از بازاریابی، مدیریت منابع انسانی، مدریت فروش و ... به اشتراک بگذاریم

اگر شما جای آقای مدیر چه می کردید؟؟؟

سلام به همه دوستان،من دوباره آمدم واز این که یه دو ماهی نبودم عذر میخوام یه مقدارسرم شلوغ بودالبته بودو نبودم  مثل اینکه زیادم فرقی نداشته خوشبختانه دوستان وبلاگ رو خیلی بهتر از قبل سر پا نگه داشنتد

 خب میرم سراغ طرح سوالم که به صورت یه خاطره براتون می گم ...

                                                                                                                                                                                                                            

من یه روز توکارگاه مشغول کار بودم که از دفتر مدیریت با کارگاه تماس گرفتن که یکی از مشتریا میاد تو کارگاه می خوادبالاسر سیستمش باشه(ظاهرا دفعه اولش بود سیستمش پیش ما می آورده واحتمالااعتماد نداشته) واز قضا از من خواستن رو سیستمش کار کنم این حرف برام عجیب بود چون ورود افراد متفرقه به کارگاه اکیدا ممنوع بودو جالب اینکه آقای مدیر سر این قضیه به هیچ عنوان کوتاه نمیامد(البته دلیلشم جالب بود میگفت نمی خوام بچه های فنی تمرکزشون رو از دست بدن)در هر حال آقای مشتری آمدومنم قبول کردم کارشو انجام بدم یه دوساعتی  روی سیستمش کار کردم وکارشو تمام کردم اون بنده خدام خیلی تشکر کرد ورفت دیگه نتونستم طاقت بیارم رفت سراغ مسئول پذیرش علت این قضیه رو سوال کردم

 اونم گفت:این بنده خدا آمد سیستمش دادبه من،منم بهش رسید دادم وقتی رسید رو گرفت گفت لازم نیست من می خوام برم تو کارگاه تا سیستمم راه میفته اونجا باشم منم بهش گفتم نمیشه،خلاصه از ما انکار از اون اصرار جدل داشت بالا می گرفت که جناب مدیر  تشرف آوردن متوجه تندی صحبتامون شد بعدم علت پرسید منم همه چیز بهش گفتم جناب مدیرم یکم فکر کرد بعدم گفت:باکارگاه هماهنگ کنید ایرادی نداره ایشون می تونند برندتو کارگاه

بعد بهش گفتم همین،شونه هاشو انداخت بالاگفت:آره همین

من که اصلا قانع نشده بودم و می خواستم بدونم جناب مدیرتو اون لحظه به چی فکر می کرده،برا همین رفت سراغشو ازش پرسیدم:چرا به بنده خدا اجازه دادین بیاد تو کارگاه و قانونی که حتی برا فامیلاتونم شکسته نمی شد زیر پا گذاشتین؟

اونم توجواب گفت: بعضی جاها باید قانون رو ندیده گرفت(تودلم گفتم ای پول پرست)انگارذهنم خوندگفت پولشم اصلا برم مهم نبودمن می خواستم با این کار اعتماد سازی کنم

گفتم چطور؟

گفت اون آقا از این به بعدمششتری دائمی ما میشه وهر وقت سیستم شو بیاره میزارش اینجاوبا خیال راحت میره بعدچون به ما اعتماد داره به دوستا و آشناهاش هم مارو پیشنهاد می ده ومن با زیر پا گذاشتن این قانون برای یک نفر،برایnنفر اعتماد سازی کردم وجالب این که همین طورم شد.

خوب حالا شما ها اگه جای آقای مدیربودین چه کار می کردین کوتاه میامدین یا به قانونی که خیلی بهش اعتقاد داشتین پابند می موندید؟  

نظرات 6 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:43

سلام آقای یوسفی نیا
این چه حرفیه ،بود و نبود همه بچه ها در وبلاگ مهمه به ویژه که شما با این مطالب عینی که مینویسید برای من که خیلی مفید واقع میشه خلاصه خیلی خوشحالم که همه بچه ها یکی یکی پیداشون شد امیدوارم بتونیم وبلاگو از اینی که هست پر بار تر کنیم.
در مورد متن هم باید بگم اینجور مواقع هست که باید بگیم بهتره قانون ها و رو یه های سازمان قابلیت انعطاف داشته باشند و کارکنان و مدیران لزومی نداره که در همه مواقع از یک قانون پیروی کنند زیرا شرایط همیشه در حال تغییره ومدیریت به این شکل خیلی موفقتره و باید به این مدیر به خاطر شیوه مدیریت عالی که داره احسن گفت.
ممنون از مطلب ارزشمندتون

مرجان سالاری دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02

سلام آقای یوسفی نیا
باور کنید ما هم وقتی میبینیم بچه های وبلاگ شما هم حضور دارن ،هم اینجا وهم تویه وبلاگ های ما نظر میدن واقعا خوشحال میشیم و از مطالب و نظرات مفیدتون استفاده میکنیم .
تجربه ی خیلی جالبی رو نوشتید ولی کاش آخرشو اجازه میدادید که کسانی که مطلبتون رو میخوندند حدس بزنند که چرا مدیر راضی شد قانونش رو تغییر بده ولی به هر حال به نظر من هم این طرز فکر مدیر واقعا به جا و درست بوده و قانون رو با توجه به شرایط باید انجام داد ولی آیا این مشتری واقعا به خاطر عدم اعتماد این خواسته رو مطرح کرد یا این کهقصد اون پی بردن به مشکل سیستمش بوده؟آخه منم هر موقع سیستمم خراب شه ،کسی که میخواد درستش کنه من هم اونجا میمونم تا عیب سیستم را متوجه بشم و خودم هم نحوه ی درست کردنش را یاد بگیرم .
و آیا این آقای مدیر فکر نکرد که با این کار امکان داره که تمرکز شما ها به هم بخوره و کار را اشتباه انجام بدین و نتیجه خلاف چیزی باشد که مدیر فکر میکرده؟
ممنون از مطلب خوبتون
موفق باشید

مهسا دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:07

سلام رسیدن بخیر........
اگه شما یک ماه نبودید پس من که ۳ ماه نبودم باید چی بگم؟
مطلبتون جالب بود بازم مثل همیشه از خاطراتتون و تجربیات واقعی تون نوشتید خیلی خوبه و امیدوارم که ماهم بتونیم از تجربیاتمون براتون بگیم

میلاو دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:23

سلام جناب یوسفی خسته دانشکده نباشید وهمه درسارو با نمره 20پاس کرده باشید امیدوارم دکتر بقایی هم خیلی خیلی اذیتتون نکرده باشه
دیگه شکسته نفسی نفرمایید یقینا حضور هرکدوم از اعضا بلاگ اینجا مهمه و البته شما ،(به خاطر تجربه های عینیتون که در اختیار ما میذارید)
مطلب جالبی بود اول از همه قسمت عنوانش :هه هه فکر کنید من در سمت مدیریت ووواااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییی)
به نظر منم کار درستی کرده که از این طریق اعتماد اون شخص رو جلب کرده حالا اگه به قول دوست خوبمون مرجان عزیز طرف میخواسته یاد بگیره خب مرجان جون بذار یاد بگیره چه اشکالی داره ،ولی باز ایشالا ممکنه یه جای دیگه از سیستمش مشکل پیدا کنه که به نظر من به خاطر اون اعتماده یقینا باز سراغ همین شرکت میاد.
این موردوخودمم تجربه کردم اگه یادتون باشه وقتی واسه لپ تاب خودم مشکلی پیش اومد بعد از تعمیرات شما بردم پیش یکی از دوستانم که این تعمیراتو کامل کنه ایشونم تو کار سیستم بودن همونجا م ازش خواستم وایسمو ازش کارو یاد بگیرم قبول کرد حالا منم هرجا به مشکلی بر میخورم میرم پیشش و هر کدوم از افرادی رو هم که به مشکلی بر میخورن میفرستمشون پیشش (البته بهتر از شما نباشه)واقعا به کارش اطمینان پیدا کردم.ولی شمام همچین اولش زود قضاوت کردین هاااا، مدیران ایرونی اکثرا به دنبال کیفیت کارن نه پووووووولللللللللللللش مدیران ایرونی !!!!!!!!! پول پرستی!!!!!!!!!!!!!!ای بابا یه چیزی گفتین هاااا
موفق باشید

بهزادمنش سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:13

سلام جناب یوسفی نیا
این کلام شما من رو یاد مدیریت اقتضاعی میندازه به واقع مدیریت اقتضاعی بهترین نوع مدیریت است من هم اگر جای مدیر شما میبودم این کار را انجام میدادم البته با این تفاوت که با هماهنگی کارمند مربوطه انجام گیرد.
درست است که اعتماد سازی برای مشتری خوب است ولی نباید یادمان برود که ما کارمندانی داریم که اگر آنها نباشند و کارشان را با کیفیت بالا ارائه نکنند اعتماد سازی هیچ سودی ندارد
ممنون برای مطلب آموزندتون

مهسا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:43

سلام آقای یوسفی در ادامه مطلبی که شما نوشته بودید منم یه مطلب خوندم و اون این بود: « مشتری رئیس است »
تاکنون هیچ رئیسی مانند مشتری نبوده و نیست و نخواهد بود .او تنها رئیسی است که شما باید به طور کامل رضایت او را جلب کنید .هر آنچه را که شما دارید اوست که پول آنرا پرداخته است. او پول خانه ,اتوموبیل , لباس شماو...... را می پردازد .او مخارج تعطیلات شما را می دهدو این امکان را به شما می دهد تا بچه هایتان را به مدرسه بفرستید .او میتواند باعث ترفیع شما در محل کارتان شود و از همه مهمتر اگر اورا ناراحت کنید باعث اخراج شما می شود.
پس چه بهتر که وقتی مشتری تازه وارد دارید انقدر اطمینان خاطر ازکارمتون نشون بدید تا نخواد برای انجام مجددکار خود به شرکتی دیگه مراجعه کنه و یکراست بیاد سرغ شرکت شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد